چرا افغانستان با گذشت هرروزخونين تروشکسته ترميشود؟بخش سوم
ن - مامون ن - مامون

پاکستان درافغانستان به دنبال چيست؟

درعقب پرده سياسي افغانستان چه ميگذرد؟

چه زدوبند هاي بين ناتووپاکستان وجوددارد؟

کيها جنگ سالاروکيهاغرب سالاراند؟

چراکرزي جلوخود سري هاي برادرانش را نميگيرد؟

آيا گريه هاي کرزي واقعآ معصومانه است؟

کيهاثروت ودارائي ملت رابه يغماميبرد؟

چراائتلاف درافغانستان شکست خورد؟ و...

براساس گزارش واشنگتن پست كه در 13 اكتبر 2001 منتشر شد، دولت كلينتون و نواز شريف توافق كرده بودند تا اسامه  بن لادن را در سال 1999 بكشند. اما تحقق چنين امري با اهداف منطقه اي پاكستان همگوني نداشت. دولت پاكستان از طريق گسترش بنيادگرايي توانست به مطلوبيت هاي منطقه اي دست يابد. بنابراين، تمايل چنداني به كاهش بنيادگرايي در افغانستان نداشت.  در حمله آمريكا به افغانستان، سيا اقدام به اجراي پروژه اي به نام «نتيجه دهي سريع» (Quik Import project) كرد. در راستاي اين پروژه، سازمان سيا از دولت بوش دستور داشت تا قبايل ضد طالبان را براي جنگ با طالبان و القاعده بسيج كند.

اين امر بعدها از حادثه 11 سپتامبر به مرحله اجرا گذاشته شد، اما دولت آمريكا براي تحقق اهداف استراتژيك خود جهت گسترش نيروهاي نظامي اش در مناطق مختلف، تمايل چنداني به انجام عمليات پنهاني نداشت. فضاي سياسي آمريكا بيانگر ايجاد جنگ جديدي بود. اين جنگ بايد از طريق نيروهاي نظامي آمريكا صورت مي گرفت. بار ديگر قدرت نظامي، يكي از موضوعات اصلي سياست بين المللي تلقي مي شد. به اين ترتيب، بار ديگر پس از جنگ سرد، مطالعات امنيتي بر محدوديت رويكردهاي سنتي و رئاليسم مسلط بر دانش روابط بين الملل در زمان جنگ سرد تأكيد مي كردند.

 در چنين روندي آمريكا تلاش داشت تا سياست مقابله و مؤثر را اعمال كند. آنان الگوي تخريب سازنده را در پيش گرفتند. به موجب اين الگو، كشورهاي «نامطلوب» در معرض هدف انتقامي قرار مي گرفتند. نضج گرفتن اين موضعگيري انتقادي مي توانست به سمت  آغاز فرآيندهاي تحكيم امنيت و تأكيد بر راهكارهاي حقوقي در تدوين سياست خارجي پيش رود، اما شكاف ناشي از تفاوت قدرت ميان ديدگاه هاي دولت ها كه مسلما تفاوت منافع را در پي دارد، مانع از تحقق اين امر شده است.  عمليات نظامي آمريكا در افغانستان منجر به تغييرات قابل توجهي در ساختار نظام بين الملل، سازمان هاي بين المللي و همچنين حقوق بين المللي شد.

 از اين مقطع زماني به بعد، عمليات پيشدستي  جايگزين جنگ پيشگيرانه شد. «جان كنت گالبريت» معتقد است: «كشورهاي دارنده حق وتو، سعي خواهند كرد در مقابل هم صف آرايي نكنند و از اين رو، در وحدتي براي حصول به تفاهم در نظرياتي كه ناظر به منافع آنهاست، به نحو احسن بكوشند.» اين امر نشان مي دهد كه استراتژي جديد آمريكا مبتني بر مقابله با نيروهاي چالشگر جهان سوم است. اگر چه اين روند در سال هاي دهه 1990 نيز به كار گرفته شده است. اما اهداف آمريكا در دوران بعد از حادثه 11 سپتامبر با تغييراتي روبرو شده و در نتيجه، حوزه رفتار سياسي و استراتژيك آنان دگرگون شده است. بسياري از رفتارهاي سياست خارجي دولت ها به ويژه قدرت هاي بزرگ را مي توان به عنوان مصداق «مداخله» مورد بررسي قرار داد. اما بارزترين مصداق مفهوم مداخله براساس فصل هفتم منشور سازمان ملل، كنش جمعي كشورهاست. مانند عراق و يا جنگ محدود با اهداف بشردوستانه بدون قيموميت سازمان ملل مانند كوزوو در سال 1999است. تغيير در اهداف استراتژيك آمريكا منجر به دگرگوني در كاركرد سازمان هاي بين المللي شد. اين امر را مي توان نشانه تغيير ساختاري در فرآيندهاي بين المللي دانست.

 به اين ترتيب، سازمان ملل كار ويژه خود براي حفظ صلح را از دست داد و به ابزاري براي گسترش جنگ هايي تبديل شد كه منافع استراتژيك آمريكا را فراهم مي سازد. اين گونه اقدامات، دگرگوني سريع و جهشي در روند صلح محسوب مي شود كه كاربرد زور عليه راهزنان مسلح و شبه نظاميان براي تداوم كمك رساني، يا بر ضد جناح هاي سياسي مسلح براي واداشتن آنها به رعايت توافقنامه هاي صلح را مجاز مي شمارد. بنابراين، زماني كه جنگ ها پايان مي پذيرد، الگوهاي سياسي براي كنترول محيط استراتژيك طراحي مي شود.  اين امر زماني از مطلوبيت بيشتري برخوردار مي شود كه هنجارهاي دفاعي و استراتژيك نيز با تغييراتي همراه شود. اين روند از سال 2001 به بعد شيوع بيشتري يافته است. در مبحث توسل به زور، حق دفاع مشروع (self Defense) ، حق مقابله به مثل و تلافي (Reprisal) و حق قصاص (Retorison) مطرح مي شود. توسل به زور به عنوان دفاع مشروع و يك وظيفه ريشه اي در آموزه هاي «آگوستين» و اخلاقيات مسيحي دارد. آمريكايي ها از ادبيات مذهبي در جهت توجيه و تبيين اهداف استراتژيك خود بهره گرفتند. راست جديد در آمريكا مبتني بر آموزه هاي ديني و ضرورت هاي امنيتي است. به اين ترتيب، امنيت گرايي، ماهيت مذهبي و استراتژيك پيدا كرد.

مقابله با تروريسم را مي توان گامي در جهت تحقق چنين اهداف و فرآيندهايي دانست. زماني كه عمليات نظامي آمريكا در افغانستان پايان يافت، زمينه هاي ايجاد و شكل گيري نظم جديد در افغانستان فراهم شد. اين روند در اجلاسيه بن و براساس مشاركت كشورهاي منطقه با آمريكا انجام پذيرفت. در اجلاس  بن، سه مرحله مهم براي دولت سازي در افغانستان در نظر گرفته شد كه عبارت بودند از: «تشكيل يك دولت موقت شش ماهه» ، «يك دولت عبوري 18ماهه» و « دولت دائم» . با اين  حال با گذشت هفت سال از حادثه 11 سپتامبر و حمله آمريكا به افغانستان، همه مسايل و مشكلات افغانستان حل نشده و در بعضي موارد نگراني هاي جدي وجود دارد. اين امر بيانگر آن است كه نيروهاي جديدي در افغانستان سازماندهي مي شوند اگر چه دولت افغانستان را مي توان انعكاس دولت گرايي جديد تلقي كرد، اما اين فرآيند با چالش هايي نيز همراه است.

اولين چالش اين دولت بيگانگي ازملت ، مزدوري وبيگانه منشي ، بي کفايتي ، تنبلي ، خانواده وباند سالاري، بي تفاوتي ، روزگزراني ، بي خاصيتي ، نهايت بي پروايي وتوطيه چيني ودسيسه بازي است.

دوم چالش هاي امنيتي جديد آمريكا مبتني بر مقابله گرايي با نيروهاي خارجي است. به طور كلي، اشغال نظامي پيامدهاي امنيتي خود را دارد و منجر به ظهور چالش هاي جديدي مي شود.

 آمريكا در افغانستان با مشكلات بسياري روبروست، شرايط قومي و سياسي  كشور كه جنگ سالاران در آن حاكم هستند، موجب شكست طرح خلع سلاح عمومي و ايجاد ناامني شده است (د سيسه هاي گوناگوني ازجانب غرب سالاران عليه نيروهاي جبهه ملي سبب ميگردد تا اين نيروها کمي بااحتياط وآگاهانه عمل نمايند اما دربين مخالفين چنين مغزمتفکري به چشم نميخورد). افغان ها با حضور بيگانگان در كشورشان مخالف هستند و به هر ميزان حضور نظامي آمريكا و ساير كشورهاي عضو ناتو در افغانستان افزايش يابد، طبيعي است كه امكان شكل گيري فرآيندهاي چالشگر نيز وجود خواهد داشت. بعد از حوادث 11 سپتامبرو سقوط طالبان  -كشت خشخاش و توليد مواد مخدر شتاب فزاينده اى به خود گرفته و متأسفانه تحرك سريع باندهاى مافيايى دراطراف کرزي وجنگ سالاران قندهاروهلمند ، وضعيت نابسامان اقتصادى، بازگشت مهاجرين و مهمتر از همه فقدان حاكميت با ثبات و مقتدر در افغانستان، بر دامنه اين تهديد افزود ه است. در هر حال ايجاد يک دولت مقتدر مرکزي با اتکا به اصل شايسته سالاری ، تکيه برمنافع ملت ، يک خانه تکاني عمومي دردولت ، اعزام غرب سالاران دوتابعيتي به ايالات متحده آمريکا ، يک حسابگيري دقيق وشفاف ازکرزي ، برادرانش ، فاروق وردگ وهمه وردگيان که تحت حمايت کرزي برعليه منافع ملي قرارميگيرند ، به محاکمه کشاندن تعدادازخاهينين ملي وناقضين حقوق بشرو مديريت سالم دردولت  که بتواند به خواسته هاي مردم پاسخ مثبت بدهد، تنها راه سياسي بهبود اوضاع اجتماعي و اقتصادي به شمار مي رود.

در غير آن هر شخصی با تجربه ای هم اگر دراين حلقه بسته ودر سيستم بهم آميخته قرا ر گيرد موفقيت چندانی نخواهد داشت. تامين امنيت و جمع آ وري سلا ح یکی ا ز همان اصطلاحات است که ا ز زبان مسوولین دولتی وتریبیونها وبلند گوها دردا خل وخارج کشور به مود روز ومود سال بدل گردیده ، اما واقعیت خلاف آن است که می بینیم، میشنویم واحساس میکنیم . تعدد و تداوم اختطاف ها، سرقت ها ، قتلها ، انفجارا ت وانواع بی امنی ها درکشور واقعیت تلخی است که ا ز سپیده دم دولت موقت آغاز شده، دردولت انتقالی تشدید و در دولت انتخابی به اوج خود رسیده است.

مردم این پرسش را مطرح میسازند که دولت ومسوولین امنیتی آن با اینهمه تشکیلات وسیع وهزینه های گزاف دربرابر اینهمه بی امنی وجنایت که طی هفت سال گذشته درتاریخ کشور ریکارد قایم کرده ا ست، چه استدلالی دارد، مسوولین دولت با ادعا های بلند بالا و بهانه های ناهمگون دربرابر افکار پرسشگر مردم وجهانیان چه پاسخی دارند؟. آنچه بیش از همه قابل تأمل واندیشه است اینست که ، نه تنها در ریشه کن کردن سیستم وشیوه های قوماندان سالاری وحاکمیت تفنگ کار موثری صورت نپذیرفته ، بلکه بصورت مستقیم وغیرمستقیم درتقویهء پایه های سیاسی وقدرت اقتصادی آنان موثریت روا داشته شده است .

درحالیکه دراوضاع کنونی ودر طی هفت سال این انتظار موجود بود که درعرصه های تأمین امنیت، بازسازی وقانونمندی، طرد فساد اداری ودولتی وسایر نابه سامانی ها کار های بزرگی انجام میشد اما این مامول ها تحقق نیافته باقی مانده وخواست ملت برای ایجاد یک دولت قوی ونیرومند وپاسدار قانون و تأمین کنندهء امنیت وادامه دهندهء بازسازی، تأمین کار ورفاه اجتماعی مدتي است که به یأس تبديل شده است.  دزدي ، چپاوول ورشوت ستاني درادارات دولتي ، حاکميت هاي متعدد شهري ومحلي ، تبليغات دوامداربرضد يکديگر، و... تاچه مدتي دوام ميابد . جامعه به دليل دوري از قانون و قانونمندي به يك جنگل تبديل شده است كه هركس زور بيشتر داشت همان قدرت حاكم به شمار مي رود .

تفنگداران با تكيه به نيروي نظامي خويش خواستار هرج ومرج ، چوروچپا ول ، زورگوي وبي قانوني اند . آيا اين به صلاح مردم است؟ . پروژه خلع سلاح و تضعيف جنگ سالارا ن را نه تنها دولت، بلكه مردم نيز به شدت خواستاراند . چون سه دهه جنگ و ويران گري همه داشته ها و نداشته هاي ما را نابود ساخته است و وضعيتي را به وجود آورد كه مردم نا گزيراند انطوريکه براي بيرون راندن نيروهاي بيگانه دست به مقاومت بردو اين بار براي رهايي خود ا ز چنگ جنگ سالاران خواستار مداخله نيروهاي خارجي در قضيه اند. مردم نه تنها خواستار خلع سلاح و حذف نيروهاي جنگ سالار هستند، بلكه اين راه را تنها راه اعاده امنيت مي دانند.

چرا دولتمردان کشورخم به ابرونمي آورند وبراي خوشي وسعاد تمندي مردم اقدامات قاطع وموثري به عمل نمي آورد ؟ . با گذشته هرروزبه لشکربي کاران وبه صف بي خانمان افزوده مي شود .

اما زورمندان وقدرتمداران معاش وامتيازهاي دالري اخذ ودرهرسفرخارجي هزاران دالررا به عنوان سفرخرچ به جيب ميزنند.آيا بهتر نبود که پول معاش اين همه مفت خواران را به يتيم وبيوه ومعيوب داده وفقر را ريشه کن سازند .  پروسه خلع سلاح در افغانستان ، آغاز شدو اميدواريهاي را در ميان مردم پديد آورد مردمي که طي بيشترازيک دهه درحاکميت تفنگ هزارا ن قربا ني دادند و کشور خود را نمايشگاه عظيم انواع سلاح هاي سبک و سنگين مي ديدند، درين آرزو بودند که روزي سايه سياه تفنگ را بربالاي سرشا ن نديده واين حاکميت ننگين را براي ابد به گورستا ن تاريخ دفن نمايند . (اما اين پروسه بصورت خيلي محدود درشمال تطبيق ودرجنوب وجنوب غرب آب ازآب تکان نخورد ) « اصطلاح جنگ سالاررا عمومآ غرب سالاران به جبهه ملي مربوط ميدانند،  ولي چنين نيست ، اين جمله همه جنگ سالاران بشمول برادران کرزي که درقندهارلميده وبه شکل ازاشکال درتقويه حاکميت برتري خواهي عليه اقوام ديگربرادران پشتون که مربوط به قبيله خودشان نيست ويا درچوروچپاول اقتصادکشورمصروف اند ،را دربرميگيرد . تفنگداران تحت هرنام که درهرگوشه وطن عليه منافع مردم وملت تلاش مينمايند محکوم به نابودي است. »

دولت پروسه بنا م جمع آوري سلاح را روي د ست گرفت که ميليون ها دالررا به بادفنا داد، ولي درظاهرارقام هاي ارايه مي گردد که اميد واري هاي کاذبي را به مرد م نويد ميدهد . درکشوروبخصوص درشهرکابل ، کشتن ، بستن ، بردن ، اختطا ف ، زورگويي ، قاچاق ، وحشت ، بربريت ، جنگ هاي ذات البيني و مرد م آزاري با گذ شت هرروزوسعت بي سا بقه پيدا مي نما يد . گزارش هايي در دست است که افراد ملبس به يونيفورم پوليس سبب اخلال در امنيت اجتماعي مي شود. اين موضوع سبب پديد آمدن نوعي کانگستريزم شهري گرديده است . بيش‌ ازشش سال‌ است‌ كه‌ امريكا و متحد ين‌ درافغانستان‌ حضوردارند اما هنوز هيچ‌ نشاني‌ از ثبات‌ و صلح‌ و امنيت‌ در كشور سراغ‌ نداريم ، زيرا پس‌ از سقوط‌ طالبان‌ ، بايد بدون درنگ به جمع آوري اسلحه ا قدا م ميگرديد نه تنها اقدامي نشد بلکه دست‌ تفنگدارا ن ‌ در نقض‌ حقوق‌ بشر، حقوق‌ زنان‌، دامن‌ زدن‌ اختلافات‌ قومي‌ و مذهبي‌، چور و چپاول‌ با زگذاشته شد .

(( دولت درشهرکابل باجايگزيني هاي کژانديشانه فقط يک هدف را دنبال ميکند که چگونه عليه مخالفين سياسي اش دسيسه چيني کند واگرزندگي ودارائي ملت به يغما برده شد فرق نميکند زيرا منافع وامنيت خودوخانواده هايشان وسيله نيروهاي بيگانه تامين وخارجيان محافظ ناموس وشرف شان است.))

حال‌ نه تنها بر مردم‌ ما بلكه‌ بر اكثر مردم‌ دنيا آشكار گشته‌ است‌ كه‌ با وصف‌ حضور نيروهاي‌ آمريکايي وادعاهاي‌ بلند بالاي‌ ‌ كرزي‌، هنوز هم‌ افغانستان‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از مراكز فجايع‌ حقوق‌ بشر باقي‌ مانده‌ است: ادامه‌ خشونت‌ عليه‌ زنان‌، حوادث‌ بيشمار تجاوز، تهد يد و ازدواج‌ اجباري‌ توسط‌ افراد مسلح‌ ‌، افزايش‌ بي‌سابقه‌ خود كشي‌ و خو د سوزي‌ زنان‌، تهديد فاميل‌ها تا د ختران‌ خود را به‌ مكتب‌ نفرستند، سوزاند ن‌ مكاتب‌ دخترانه‌، احساس‌ ناامني‌ زنان‌ در كار بيرون‌ از خانه‌، ممنوعيت‌ ظاهر شدن‌ آواز خوانان‌ زن‌ در راديو و تلويزيون‌، افزايش‌ زنان‌ و بيوه‌هايي‌ كه‌ چاره‌اي‌ جز گدايي‌ و روي‌ آوردن‌ به‌ فحشا ندارند و...  باتداوم حکومت کرزي  فساد مالي‌، رشوت‌ ستاني‌ ، زورگويي ، بي قانوني ، فساداجتماعي ، جنايت اخلا قي ، بزن ، ببروبکش سلاحداران ، بيكاري ، فقر، وجوروچپاول تفنگداران به اوج خود رسيد . براي همگان آشکار است که مرکز گريزي و قانون شکني چه در ولايات و چه در مرکزبه اندازه ايست که هيچ مرجع قانوني نمي تواند در برابر آن ايستادگي کند .


امروز بوروکراتيزم ريشه دار در کشور مانع هرگونه پيشرفت است، لذا برنامه هايي چون خلع سلاح ، مبارزه با مواد مخدر و غيره نتوانسته اند به موفقيت برسند.

در برابر اين نا بساماني بنيادي، سياست هايي چون تغيير مسئوولين در ولايات ومرکز،ايجادکميسيونهاي نام نهاد، تغيروتبديل هاي مصلحتي ، مراجع به اشخاص نامطلوب غرض مشوره ومفاهمه ، توزيع بسته هاي پول ، جذب دزدان قبلي به ادارات امنيتي ، تبليغات بي بنيادازطريق وسايل همه گاني براي تداوم حاکميت وفريب مردم … سطحي به نظر می رسد، اين سياست ها نه تنها باعث بهبود اوضاع نمي شود بلکه به آشفتگي آن مي افزايد. از سوي ديگر در هم ريختگي صلاحيت هاو مسئوليت هاي دست اندر کاران امور و بخش هاي مختلف اداري سبب ناکامي اجرات مثبت و موثر ميگردد. اصلاحات اداري نيز در صورتي موثر است که هيچ کس نتواند به ناحق خواسته خود را به کرسي بنشاند.

با انتخابات رياست جمهوري وتکيه مجدد کرزي برتاج وتخت که وسيله قواي خارجي به وي هديه گرديد ، يکبارديگر فساد مالي‌، رشوه‌ ستاني‌ ، زورگويي ، بي قانوني ، فساداجتماعي ، جنايت اخلا قي ، بزن ، ببروبکش ، بيكاري ، فقر، وجوروچپاول تفنگداران به اوج خود رسيد . خورد و برد قسمت‌ اعظم‌ كمك‌هاي‌ خارجي‌ به‌ وسيله‌ وزارتخانه‌ها واطرافيان ريس جمهورو د يگر ارگان‌هاي‌ دولتي‌ و كند بودن‌ شرم‌ آور اعمار مجدد. مقامات بلند پايه  در زير چشم‌ هزاران‌ عسكر امريكايي‌ و ناتو به‌ توليد و تجارت‌ بيسابقه‌ي‌ هيروئين‌ مشغول‌ بوده‌ كه‌ افغانستان‌ را مجدداً در صدر ليست‌ كشورهاي‌ توليد كننده‌ هيروئين‌ قرار داده‌اند. باوجود ادعاهاي‌ مبني‌ بر «آزادي‌ بيان‌»، فريادها در گلو خفه‌ مي‌گردند و آناني‌ كه‌ جرئت‌ ابراز نظرات‌ غير سازشكارانه‌ شان‌ را دارند با ضرب‌ و شتم‌ و تفنگ‌ و تهديد روبرو مي‌شوند.   

درحالیکه طی هفت سال این انتظار موجود بود که درعرصه های تأمین امنیت، بازسازی وقانونمداری، طرد فساد اداری ودولتی وسایر نابه سامانی ها کار های بزرگی انجام میشد اما این مامول ها تحقق نیافته باقی مانده وخواست ملت برای ایجاد یک دولت قوی ونیرومند وپاسدار قانون و تأمین کنندهء امنیت وادامه دهندهء بازسازی، تأمین کار ورفاه اجتماعی درحال بدل شدن به یأس تلقی ميشود.

اما حضور تفنگداران بي بندوباروقانون شکني توسط خودزمامداران نوع مايوسي پديد آورد.  مردم ديگر دریافته اند که کشور مجددآ به تخته شطرنج قدرت ها مبدل شده و اينها نميخواهند از مهره های که سالها برآنا ن سرمايه گذاري کرده اند ببرند. پس هر طوری شده مزدوران خود را بر سر دست نگهمیدارند تا هموا ره با نصب آنان در قدرت سیا سی، داشتن دولت وا بسته به خود در را تضمین کرده باشند.

در جايي که تفنگ و زور و دالر مسلط است و مافياي هيروئين و بنيادگرايي دست باز دارد، صحبت از وجود آزادي و دموکرا سي و قانون و عدل مسخره است.

دولت افغانستان برنامه ای را به نام 'برنامه عملی برای رسیدگی به جنایات جنگی' تصويب کرده است که بر اساس آن، نحوه رسيدگی به جنايات جنگی و برخورد با عاملان آن مشخص خواهد شد.  کميسيون مستقل حقوق بشر نزديک به دو سال پيش نتيجه يک همه پرسی را با عنوان  درخواست عدالت در اختيار دولت قرار داد که در آن گزارش گروههای مختلف جامعه در مورد جرايم جنگی و نقض حقوق بشر اظهار نظر کرده بودند.  در واقع برنامه ای که اکنون از سوی دولت تصويب شده مبتنی بر گزارش کميسيون مستقل حقوق بشر است.  فرستاده ويژه سرمنشي سازمان ملل متحد در امور افغانستان، شماری از اعضای کابينه و اعضای پارلمان حضور داشتند که در آن شرکت کنند گان در مورد شيوه رسيدگی به جرايم جنگی با هم تبادل نظر می کنند. ولي اجرات کميسيون حقوق بشرکه ازسفارت وجنرالان ناتووآمريکا وکرزي هدايت ميگيرد به هيچ صورت نزد روشنفکران وملت رنجديده مشروعيت ندارد زيرااينهاخود تا گلودرجرم وجنايت غرق اند.   

بااندوه فراوان ايالات متحده آمريکا باازبين بردن طالبان يکبارديگربد نام ترين چهره هاي جنگ وتفنگ را با اسلحه جديد وبا ميليون ها دالروارد زند گي مردم مظلوم وبي دفاع افغانستان نمود .

گويي اين مردم ستم ديده بايد هميشه باکشتن ، بستن ، بردن ونابود شدن زند گي نمايند . بارفتن طالبان فقط چهره عوض شد . برنامه  کارروزانه ، سياست هاي محلي ، انديشه بنيا د گرايي ، جنگ وتفنگ ، بردن و کشتن ، قنداق کاري ، به زندان انداختن هما ن بود که درزمان طالبان جريان داشت ، ولي با دوتفاوت : يکي اينکه اين زنداني ساختن وبردن وتسليم دادن بي گناهان به خارجيان ود رزندان هاي بيگانه ها صورت گرفت ودوم تغيردستاربه پکول وکلاه پوست وچپن بود . آمريکايان با سياست هاي دود منشانه خويش بازهم همان دزدان نوکرصفت که با دوپاسپورت افغاني وآمريکايي وپوست وچپن و پکول پوشان فراري که شهررا به ويرانه وکابل را به غمخانه تبد يل نموده بودند بلاي جان مردم گردانيد .

جاه طلبي رهبرا ن فسادپيشه وفاشيستي تنها اهرم مصيبت باربود که استعمارمي توا نست درين راه ا زآن بهره برداري نمايد . خيانت وخودخواهي آينها کشور را بصورت سرزمين ملک الطوايفي درآورده و د رهرگوشه فرمانده ؛ گروه ؛ سرد سته وگرد نکشي براي خو يش پوسته وپا تک وزندان وکشتا رگاه سا خته ازاين طريق قدرت وحاکميت خودرا به نمايش گذاشتند.  تقريبآهمه معتقد شده اند  كه كرزى در طي هفت سال حكومت 

 د يگر فرصت چندانى براى جلب اعتماد عمومى ندارد.

کابل پايتخت کشور که در آن نيروهاي پرشمار داخلي و خارجي تامين کننده امنيت، وجود دارند نيز از گزند نا امني ها، مصئون نمانده و بطور پراکنده اما هشدار دهنده اي، مورد حملات انتحاري و فير راکت قرار مي گيرند. اگرچه تا کنون، ارگان هاي دولتي تامين کننده امنيت، شامل وزارت دفاع  ، داخله وامنيت ملي ، تشديد حملات انتحاري و تخريبي از سوي مخالفين را، نشانهء تضعيف و اضمحلال آنان دانسته و مدعي اند که آنان به دليل عدم برابري در مواجهه مستقيم با دولت، دست به اين کار ها مي زنند.

 درگيري وبي نظمي ها نشان مي دهد که امنيت، روز به روز خراب تر شده مي رود. بديهي است که اگر دولت به حل اين مشکل اساسي فايق آمده نتواند، در تطبيق پروسه هاي باز سازی و نوسازی، به کاميابي نخواهد رسيد.  در کشوري که تمام زير ساخت هاي اجتماعي و اقتصادي آن، در دوران جنگ سي ساله تخريب شده و مردم اين کشور، براي قادر شدن به گذران زندگي آبرومندانهء خويش، نياز شديد به کار در راستاي باز سازي دارند؛ امنيت وسرزنش سران روزگزران دولت ضرورت شماره اول به حساب مي آيد. در صورتيکه اين مشکلات بطورعاجل مرفوع نگردد بسيار مشکل خواهد بود تا حرکت هاي لازم ديگر، در عرصه هاي باز سازي و احياي مجدد و قادر ساختن مردم به پيداواري ضروري، صورت بگيرد.

با توجه به استقرار شمار قابل ملاحظه اي از نيروهاي مسلح خارجي، در چوکات نيروهاي قواي ائتلاف، آيساف و شروع حرکت هاي کمک به امنيت از سوي دولت، در قالب تشکيل و تجهيز اردو و پوليس ملي، از يک سو و تطبيق پروسه دي دي آر و داياگ از سوي ديگر، اين سوال پيش مي آيد که چرا با اين همه امکانات، نمي توانند، در تامين امنيت، مؤثر واقع گردند؟ تخريب اوضاع امنيتي در کشور، سبب شده است تا کرزي، نتواند در برابر اوضاع نا بسامان امنيتي، واکنش نشان ندهد. اين واکنشها هيچ دردي را نميتواند دواکند زيرااين کلمات وجملات براي فريب مردم بيان ميشود ويا به قول معروف بازي باکلمات است .

کرزي که اغلب، در سخنراني هايش از باز سازي و کارکردهاي دولت سخن مي گويد، در سفر هاي خويش ، با اينکه کوشش مي کند تا در جلب اعتماد مردم، از کارکردهاي دولتش چیزی بگوید؛ اما نمي تواند منکر وضعيت نا بسامان امنيتي گردد. کرزي، آي اس آي يا اداره استخباراتي پاکستان را متهم به تحريک مخالفين دولت کرده و به تشويق اين نهاد پاکستاني، به سوزاندن مکاتب، قتل و اختطاف مهند سان و کارمندان خارجي کمک به باز سازي و ..، اشاره مي کند؛ وگاهي هم بخاطرمعصوم نشان دادن خود اشک ميريزد . اما سوال عمده اين است که آيا اين سخنان کرزي، مي تواند به تحکيم امنيت کمک نمايد؟ آيا اين باعث نخواهد شد تا واکنش شديدتر حکومت پاکستان را به دنبال داشته باشد؟ آيا کرزي ميتواند بااين سخنان آمريکارا وادارسازد تا واکنش شديد به پاکستان داشته باشد؟. اما سخن عمده اين است که با وصف عدم انکار دخالت پاکستان در ناآرامي ها ؛ آيا سخنان کرزي، مي تواند بازدارنده بوده و دولت پاکستان را متقاعد به قطع حمايت از مخالفين حکومت کند؟ يا اينکه بر عکس؛ نتيجه خلاف داشته و سبب خواهد شد تا پاکستان از حکومت موجود در افغانستان، آزرده تر گرديده و د خالتش را صريح تر و آشکارا تر نمايد؟ پاکستان بیش از دو هزار کیلیومتر با ما مرز مشترک دارد و بیش از سه دهه است که به نحوی در مسایل درون افغانستان، ذیدخل است و ...  به نظر مي رسد حکومت نتوانسته است در سياست خارجي خود، روش مناسبی در پيش گيرد.

اماباوجود د خالتهاي همسايگان نمي توان منکر عوامل داخلي تشديد بحران شد؛ اگر مردم ، عموماً از کارکرد دولت رضايت داشته و خويشتن را در برابر منافع دولت، مسوول احساس نمايند، بسيار مشکل است تا کشورهاي خارجي، به اين صراحت بتوانند عوامل خود را در کشور، بکار اندازند و در مقابل دولت قرار دهند. آنچه باعث مي گردد تا مورال طالبان و مخالفان دولت قوي تر گردد، عوامل داخلي است که به تضعيف موقعيت دولت و تقويه روحيه مخالفان دولت، در کانون هاي بحران، کمک مي نمايد.

ازجانب ديگرتشدید قاچاق مواد مخدر ، افزایش آدم ربایی و تشدید خشونتها به همراه ادامه کشتار غیرنظامیان از سوی نیروهای آمریکا و ناتو باعث شده است اهداف و نیات آمریکا از ادامه حضور نظامی درافغانستان با سئوال جدی رو به رو شود . بی توجهی آمریکا وسایر کشورهای خارجی مستقر در افغانستان به تجهیز وبازسازی اردوي ملي وپوليس ملي نشان می دهد که آنها تمایلی برای واگذاری امور امنیتی کشور به پولیس و اردوي ملی  ندارند و می کوشند با بحران های هدایت شده ، حضور نظامی خود را درافغانستان توجیه کنند. در هرحال ، افزایش تلفات نیروهای عضو ناتو و ایساف در افغانستان باعث شده است کشورهای عضو ناتو و ایساف از جمله سوئیس وکورياي جنوبي از خروج نیروهای خود از افغانستان در آینده نزدیک خبر دهند. ازجانب ديگربيش از يك سال است كه سوء قصدهاى انتحارى و حملات متعدد به رويدادهاى روزمره افغانستان تبديل شده اند. بسيارى از مقامات از پاسخ به اين پرسش كه چرا اوضاع امنيتى كشور روز به روز وخيم تر مى شود، طفره مى روند. افغانستان چند ي است  ناآرامى هاي پي درپي را پشت سرگذاشته است. بيش از ده ها كشته و زخمى حاصل سه سوء قصد انتحارى دركابل اند. تا دو سال پيش كسى باور نمى كرد، طالبان و القاعده باز هم در افغانستان قدرت بگيرند.

حدود هفت سال از استقرار ناتودر افغانستان مي گذرد. ناتو فرماندهي نيروهايي را برعهده دارد كه اصطلاحاً نيروهاي بين المللي كمك به امنيت (ايساف) خوانده مي شود؛ هر چند كه از حدود سي  پنج كشوري كه در قالب ايساف نيرو به افغانستان اعزام كرده اند. تعدادقابل توجهي عضو ناتو هستند. در هر حال درينجا دو سؤال است: چرا ناتو فرماندهي ايساف را برعهده گرفت و در افغانستان مستقر شد؟ آيا ناتو توانسته است از عهده وظايف خود برآيد؟ در پاسخ به سؤال اول بايد گفت ناتو به دو دليل فرماندهي ايساف را برعهده گرفت. دليل اول جنبه تاكتيكي داشت و مواردي از جمله ضرورت گسترش نيروهاي ايساف به خارج از كابل، تزلزل در فرماندهي ايساف و ضرورت تسريع در روند بازسازي افغانستان را شامل مي شد. در حقيقت هر سه مقوله به مسأله امنيت در افغانستان برمي گردد. بدين شكل كه قلمرو فعاليت نيروهاي ايساف محدود به ولايت كابل بود وساير ولايات از امنيت كافي برخوردار نبودند. وضعيت افغانستان به گونه اي است كه ناامني در يك ولايت بر ناامني در ساير ولايات تأثير مي گذارد. بنابراين امنيت در كابل بدون امنيت در مناطق همجوار آن بسيار دشوار است. از اين جهت ضرورت داشت نيروهاي ايساف به قلمروي فراتر از كابل گسترش اند.

 در بين كشورهايي كه عمليات‌هاي‌  عمده در افغانستان را برعهده دارند و آنهايي كه از مشاركت در عمليات‌هاي پرخطر سرباز مي‌زنند، تنش‌هايي جدي وجود دارد .انتقاد اين كشورها به‌ويژه ايالات متحده به ديگر اعضاي ناتو كاملا منطقي است .يكي از مشكلات امروز ناتو وعده‌هاي بسياري است كه آنها در ابتداي عمليات خود در ناتو ارائه دادند، وعده‌هايي بسيار زياد كه قرار بود سريع و با صرف هزينه‌هاي بسيار اندك محقق شود.تحقق نيافتن اين وعده‌ها در كنار وخامت روزافزون اوضاع و شيوع بي‌سابقه جرم و جنايت در افغانستان موجب شده است، عمليات نيروهاي ناتو و ايساف در اين كشور با انتقادهاي روزافزوني مواجه شود .براي مثال چندي پيش اتحاديه اروپا متعهد شد آموزش نيروهاي امنيتي افغانستان را برعهده گيرد، اما اين طرح نيز در همان مراحل ابتدايي با مشكلات اعتباري و اساسي مواجه شد .مقامات آمريكايي به‌ويژه رابرت گيتس وزير دفاع اين كشور نيز اخيرا فارغ از هرگونه تعارفي پايتخت‌هاي اروپايي را به‌دليل عمل نكردن به تعهدات خود به باد انتقاد گرفته‌اند تا ناكارآمدي سياست‌هايي اين‌گونه بار ديگر بر همگان آشكار شود.

منابع مورد استفاده : همشهري، بازتاب ، مقاله هاي احمد رشيد ژورناليست مشهورپاکستاني ، افغانستان درآتش جنگ وخودخواهي – اثري از( ا- ص ) وبخشهاي خبري .

 

 

 

 


April 6th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات